سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، خانه ای را که در آن عروسی است، دوست دارد . [امام صادق علیه السلام]   بازدید امروز: 9  بازدید دیروز: 10   کل بازدیدها: 6191
 
حالا که رفتی یرو دیگه نمی خوام تو رو
 
آیا کسی داند چیست این بی کسی من؟
نویسنده: محسن موالی(پنج شنبه 87/6/7 ساعت 5:5 عصر)

در تنگنای غم ویران کننده  همیشگی ام 
در نوشته های بر جا مانده بی کسی ام
در نیستی های همیشه یکنواخت زندگی ام
فقط دنبال کسی میگشتم که برای من یک معنا داشت
آری کسی که من اورا نه برای خودم بلکه برای دلم به زبان می آوردم
من خود ازتنگنای بی کسی گذشته بودم ومیدانستم چیست این همه بی کسی
اما نتوانستم بر زبان آورم .کسی نپرسید چرا ؟برای چه؟اما همه مرا می شناختند
آری برای من چیزی جز غم نمیتوانست معنای یک بی کسی را بیان کند.
این بی کسی نبود که مرا غمگین کرد بلکه غم بود که مرا بی کس کرد.
اما آنقدربیکس شدم که نتوانستم حتی به غم بگویم :چرا؟چرا؟چرا؟
با این همه از غم چیزی فهمیدم. چیزی که حتی عشق با آن همه عظمت نتوانست
به من بفهماند و آن چیزی نبود جز فهمیدن و درک بی کسی .
آیا کسی داند چیست این بی کسی من؟



نظرات دیگران ( )

یقین دارم که میدانی دلم تنگ است این شبها
نویسنده: محسن موالی(پنج شنبه 87/6/7 ساعت 5:4 عصر)

 

دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی

شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین

ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

میان دوزخ و عشقت  پریشان و گرفتارم

چرا ای مرکب عشقم  چنین آهسته می رانی

تپش های دل خستم  چه بی تاب و هراسانند

به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل

درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی

هماره قلب بی تابم  به یاد تو شود روشن

چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

 



نظرات دیگران ( )

تسلیت قلب صبورم
نویسنده: محسن موالی(پنج شنبه 87/6/7 ساعت 5:3 عصر)
 
 
خداحافظ همین حالا

همین حالا که من تنهام ..خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شدن چشمام ...

خداحافظ کمی غمگین...به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید

اگه گفتم خداحافظ ..نه اینکه رفتنت سادست

نه این که می شه باور کرد دوباره آخره جادست

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها

بدونی بی تو و باتو

همینه رسم این دنیا



نظرات دیگران ( )

ترسم از مرگ نیست
نویسنده: محسن موالی(پنج شنبه 87/6/7 ساعت 5:2 عصر)

 

ترسم از رفتن نیست
ترسم از مردن ونابودی نیست
ترسم از اینست که دیگر بروم از خاطر
نام من دفن شود همچو تن من
گم شوم در کوچه های سرد تاریخ
نیابد کس دگر حتی کلامم را
نبابید بر لب حتی کسی نام ونشانم را

خدایا! مردن من قطع جانم نیست
خفتن در گوشه ای چون قبر نیست
پاک گشتن از زمینت نیست!نیست!
مردن من آن زمانیست که دیگر حتی
کسی نام من خسته دل و جان را نبرد... .


نظرات دیگران ( )

فاصله ی بود و نبودت
نویسنده: محسن موالی(پنج شنبه 87/6/7 ساعت 5:1 عصر)

روزی هزار بار بر صفحه دل بنویس

میان بود و نبودش فاصله  فقط یک حرف است ...

به همین سادگی ....

و من نور و شب  جریمه سنگین رفتنت را پرداختیم

جز دل  که روزی هزار بار خراش افتاد کسی نفهمید از ب بودنت تا ن نبودنت

فاصله تا بی نهایت است..



نظرات دیگران ( )

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ابی وفا
بگو که دوسم داری
بیا با من که می میرم
دوست دارم
دوستم داشته باش . . . .
آیا کسی داند چیست این بی کسی من؟
یقین دارم که میدانی دلم تنگ است این شبها
تسلیت قلب صبورم
ترسم از مرگ نیست
فاصله ی بود و نبودت
دلکم،دلم برات می سوزه

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
حالا که رفتی یرو دیگه نمی خوام تو رو
محسن موالی

|| لوگوی وبلاگ من ||
حالا که رفتی یرو دیگه نمی خوام تو رو

|| اوقات شرعی ||